غاز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غاژ کردن . پشم یا پنبه کردن جامه ، تا بار دیگر ریسند. پنبه دانه از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن از برای رشتن . (برهان ). دانه از پنبه جدا کردن و پشم مهیای ریسیدن ساختن . رجوع به غاز شود. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ):
۞ مزع القطن ؛ غاز کرد پنبه را. (منتهی الارب ). تمزیع؛ پنبه غاز کردن . مشعه ؛ پاره ای از پنبه ٔ مشیعه و غاز کرده . (منتهی الارب ). مشع؛ پنبه غاز کردن .