اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غازی

نویسه گردانی: ḠAZY
غازی . (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن ابی محمد کاتب دمشقی ملقب به شهاب الدین . وی در سال 630 هَ . ق . تولد یافت و از احمدبن عبدالدائم حدیث شنید و به مقام محدثی رسید. در فراگرفتن خط بسیارزحمت کشید و دارای خطی بسیار نیکو شد و مدعی بود که احدی در حسن خط به پایه ٔ او نرسیده است و قریب 50 سال مشغول نوشتن برای مردم بود و عده ای از کسانی که خط نیکو داشتند نزد او خط آموخته بودند ولی در شناختن خط از نوشتن آن ماهرتر و از گفتارش سفاهت نمودار بود. در شوال سال 709 هَ . ق . در سن هشتادسالگی وفات یافت . (از الدررالکامنة چ حیدرآباد هند ج 3 ص 216).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
قاضی اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) احمدبن عبدالرحیم بن علی بن حسین ، ملقب به بهاءالدین و مکنی به ابوالعباس . پسر قاضی فاضل معروف است . وی از افا...
قاضی اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) علی بن حسین یا حسن بن احمد، مشهور به قاضی اشرف پدر قاضی فاضل معروف و از مردم عسقلان است . وی گاهی هم به ط...
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) از مشاهیر خوشنویسان عثمانی متوفی 1141 هَ . ق . است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) برهان الدین . رجوع به قاضی برهان الدین شود.
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی احمدقاص یا ابی احمدبن القاص طبری ، مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن قاص . رجوع به ابن قاص ابوالعبا...
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی دُواد فرج بن جریربن ملک بن عبداﷲ ایادی ، مکنی به ابوعبداﷲ. قاضی القضاة بغداد و به جهت انتساب به جد عا...
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق . رجوع به احمدبن اسحاق بن خربان شود.
قاضی احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن خلیل ملقب به ذوالفنون و شهاب الدین و قاضی القضاة رجوع به احمدبن خلیل خوئی شود.
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عامربن بشر مروروذی شافعی ، مکنی به ابوحامد. رجوع به روضات الجنات ص 47 و احمدبن عامر شود.
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) احمدبن عبدالرحمن بن محمدبن سعیدبن حریث بن عاصم لخمی قرطبی ، مکنی به ابوجعفر و ابوالعباس و معروف به ابن مضاء...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.