اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غازی

نویسه گردانی: ḠAZY
غازی . (اِخ ) ابن عمادالدین زنگی . یکی از اتابکان موصل و شام ملقب به سیف الدین که بعد از کشته شدن پدرش عمادالدین زنگی بن آقسنقر فرمانروای موصل گردید. مؤلف حبیب السیر گوید: سیف الدین الغازی بن عمادالدین زنگی بعد از شهادت پدر در موصل بر سریر ایالت نشسته حکومت حلب و حمص و حماة را به برادر خود نورالدین محمود بازگذاشت و سیف الدین غازی به خیر و صلاح بغایت راغب بود و با علما و فضلا طریق اختلاط مسلوک داشته جهت آن طایفه در موصل مدرسه ای که معروف است به عتیقه بنا فرمود و در ماه ربیعالاول سنه ٔ ثلث و اربعین و خمس مائة (543 هَ . ق .) از فرنگ ده هزار سوار و شصت هزار پیاده به دمشق آمده شهر را مرکزوار در میان گرفتند و آغاز محاصره و محاربه کردند و از دمشق صدوسی هزار پیاده تیغ جهاد آخته از شهر بیرون آمدند. در روز اول قرب دویست کس شربت شهادت چشیدند و در روز دوم دمشقیان جمعی کثیر از کفار به قتل رسانیدند و از ایشان نیز طایفه ای کشته شدند و هم چنین هر روز میان اصحاب هدایت و ارباب غوایت نایره ٔ قتال اشتعال داشت تا روز پنجم این خبر شیوع یافت که سیف الدین غازی و نورالدین محمود با بیست هزار کس از جنود ظفرورود جهت حمایت اسلام آمده اند، لاجرم اقدام ثبات کفار فرنگ تزلزل یافت و در آن روز دمشقیان به هیئت اجتماعی متوجه دفع نصاری شده عورت ایشان سرهای خویش برهنه کردند و به تضرع و زاری از حضرت باری طلب نصرت نمودند و اطفال به گریه و افغان درآمدند و صلحای مسلمانان به زبان خضوع و خشوع دفع اعداء دین مسئلت فرمودند و در آن وقت قسیسی که معتمد فرنگیان بود صلیبی در دست گرفته بر حماری سوار شده به میان هر دو صف رفته قوم خود را بر جنگ تحریض کرد و گفت مسیح مرا وعده فرمودند که دمشق مفتوح خواهد شد و مسلمانان بر او حمله برده به قتلش رسانیدند و حمار او را نیز کشتند و سایر کلاب فرنگ را به زخم تیر و سنگ منهزم گردانیدند و بسیاری از آن قوم را به تیغ بیدریغ بگذرانیدند. وفات سیف الدین غازی در سنه ٔ اربع و اربعین (544 هَ . ق .) روی نمود و برادرش قطب الدین مودود قایم مقامش بود. (حبیب السیر چ خیام تهران ج 2 صص 552-551). و رجوع به غازی اول شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
قاضی ابن عقیل . [ اِ ن ُ ع َ ] (اِخ ) عبداﷲبن عبدالرحمن . رجوع به ابن عقیل ابومحمد شود.
قاضی ابن فرضی . [ اِ ن ُ ف َ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمد. رجوع به ابن فرضی ابوالولید شود.
قاضی ابن ابیض . [ اِ ن ُ اَ ی َ ] (اِخ ) محمدبن یوسف بن حسین بن عبداﷲ حلبی ، معروف به ابن ابیض و مشهور به قاضی عسکر. از افاضل دانشمندان ح...
ابن خلال قاضی . [ اِ ن ُ خ َل ْ لا ل ِ ] (اِخ ) ابوعمر احمدبن محمدبن حفص الخلال المعتزلی البصری . او صحبت صیمری و ابوبکربن اخشید را دریافته ...
قاضی مسعود قمی . [ م َ دِ ق ُ ] (اِخ ) رجوع به قاضی قمی شود.
قاضی نجم الدین . [ن َ مُدْ دی ] (اِخ ) طبسی . رجوع به قاضی طبسی شود.
گوران آباد قاضی . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز شهرستان ارومیه واقع در 5500 گزی شمال باختری نقده و 3500 گزی شمال باختری شوسه ...
قاضی شیخ کبیر. [ش َ خ ِ ک َ ] (اِخ ) رجوع به قاضی زاده ٔ اردبیلی شود.
قاضی شمس الدین . [ ش َ سُدْ دی ] (اِخ ) اصلش از طبس است . اما در هرات متوطن بود و در علوم معقول محسود اقران و با وجود انواع فضائل و کمالات ...
قاضی شمس الدین . [ ش َ سُدْ دی ] (اِخ ) عالمی است یگانه و فاضلی است فرزانه گویند در نیشابور بخیه ٔ دلش از دست پسر خیاطی بروی کار افتاده و...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.