غازی بیک ایدغمش . [ ب َ دُ م ِ ] (اِخ ) از ممالیک و پرورش یافتگان اتابک پهلوان که در اوائل قرن ششم هجری فرمانروای ری و همدان و اصفهان بوده است . و این همان امیر است که ابوشرف ناصح بن ظفربن سعد منشی گلپایگانی در صدر ترجمه ٔ تاریخ یمینی (چ تهران ص
11) او را به این القاب یاد می کند: «خاقان اعظم پادشاه معظم شمس الدوله و الدین نصرة الاسلام و المسلمین ملک ملوک الشرق والغرب غازی بیک ایدغمش حرس اﷲ جلاله و ضاعف اقباله » و بعد از اشاراتی به خدمات او از لحاظ ایجاد امنیت در خطه ٔ عراق و ری و همدان می گوید: و به حکم آنکه این خطه ٔ مختصر که مسقط الرأس این ضعیف است در تصرف دیوان این پادشاه بود و بهمین ایالت و حسن کفایت او مشرف و بیشتر اوقات و معظم سال این جایگاه مقام میفرمود و به متنزهات شکار و صحاری این بقعه میل می نمود به نوبتی که اتفاق قدوم رکاب میمون افتاد بر خاطر گذشت که لاخیل عندک تُهدیها و لامال
فلیسعد النطق ان لم یسعد الحال .
جایی که سلیمان ملک برسد سزد که اگر چون مور کمر خدمت بندم و بدین خط چون پای ملخ جزوی چند نویسم ، و در آن طرفی از اخبار و اسمار ملوک و تواریخ پادشاهان درج کنم و به قصر عالی تحفه برم ، تا در اوقات فراغ و ساعات خلوت به استماع آن استیناسی فرماید و از تقلب احوال و تبدل ابدال اعتباری گیرد و در این باب به صاحب عادل مؤید منصور موقر مهذب الدین جمال الاسلام والمسلمین سید الوزراء الکرام فی العالمین العالم ابوالقاسم علی بن الحسن بن محمدبن ابی حنیفة حرس اﷲ جلاله و ادام اقباله که آصف ملک و دستور دولت بود مشورت کردم و اجازت خواستم ، اهتزازی بلیغ فرمود و اشارت کرد که کتاب یمینی از تصنیف عتبی کتابی مفید است و با قلت اجزاء و خفت مشتمل است بر شرح مواقف و مقامات سلطان غازی محمودبن سبکتکین رحمه اﷲ و برخی از احوال آل سامان و نبذی از ایام آل بویه و از اخبار و آثار ملوک طوایف وامراء اطراف هم بعضی را متضمن است ، صواب آن است که آن را به عبارتی که با فهم نزدیک باشد... به پارسی نقل کنی ... تا من به مشاطی این عروس قیام کنم و زیف این بضاعت پیش امیر به امیری
۞ پرگار کنم و دو نوع از انواع فوائد از این کتاب روی نماید: یکی آنکه این پادشاه که تا ابد باقی باد چون در اطوار و احوال اسلاف ملوک و سلاطین و بسطت ملک ونفاذ حکم و جلالت قدر و کمال کامکاری و فرمانروایی ایشان نگرد بداند که تصاریف ایام و تغاییر شهور و اعوام بر ایشان ابقاء نکرد و حال همه به زوال رسید و ازایشان جز نیک نامی خیرات و مبرات و آیین داد و بخشش و بخشایش باز نماند. بصیرت او در امضای این معانی ثاقب تر گردد و رغبت او در تقدیم این ابواب صادق تر شود.دوم آن که قدر اهل هنر بشناسد و بداند که پادشهان دفاین جهان و خزائن عالم بر اهل شمشیر صرف کردند و بندگان را ببهای گران در تحت رق و مِلک آوردند و ایشان را در ملک جهان مشارک و مساهم خویش گردانیدند و هیچ کس از ایشان بیش از مدت حیات وفا ننمود و بعد از انقضای عمر به کاری نیامد و دبیری به پنج تا کاغذ و قرصی مداد که دو درم سیم سیاه ارزد، ذکر ایشان بر صفحه ٔ ایام نگاشت و داغ ایشان بر پیشانی روزگار نهاد و نام ایشان تا ابد مؤبد و مخلد گردانید و بطون دفاتر و متون صحائف به ذکر ایام و اقوال و افعال ایشان آراسته کرد و قرب سیصد سال گذشت تا از محامد محمودبن سبکتکین داستان میزنند و از مفاخر و مآثر آل بویه باز میگویند... و ذکر محامد سلجوقیان که مملکت این دو پادشاه : (ابوبکربن محمدبن ابی بکر از نوادگان اتابک پهلوان و شمس الدولة غازی بیک ایدغمش ) قطری از اقطار ممالک ایشان حکم این دو سردار قطره ای بود از دریای پادشاهی ایشان تا نه بس مدتی سپری خواهد شد و نام ایشان از جراید خاطر محو خواهد گشت ، و چون در ایام ایشان اهل هنر حظی نیافته اند کس از ایشان یاد نیارد... این اشارت از صاحب عادل ... قبول کردم و مثال او را امتثال نمودم ... و به نقل این کتاب از پارسی به تازی مشغول شدم ... ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ تهران صص
13 -
16).از این بیانات مستفاد است که مؤلف تاریخ یمینی را با مشورت وزیر ایدغمش علی بن حسن بقصد انتباه ایدغمش که مردی ظالم و سخت گیر بوده نوشته است . ابن اثیر در حوادث سال
600 هَ . ق . (ص
91 ج
12 چ مصر) می نویسد: اتابک پهلوان مملوکی داشت ایتغمش نام که او را برکشیدو بر غلامان دیگر خویش مقدم داشت و در باره اش نیکی وبه او اطمینان کرد، ایتغمش عده ٔ بسیاری از ممالیک ودیگران دور خود جمع کرد و بسیار نیرو یافت و سپس قصد ککجه
۞ که در آن زمان بر ری و همدان و اصفهان و نواحی متصل به این بلاد فرمانروا بود کرد و ککجه در جنگی که فیمابین رخ داد کشته شد و ایتغمش بر ری و همدان و اصفهان تسلط یافت . ایتغمش مردی دلیر و ستمکار ولی ککجه عادل و نیک سیرت بود. و باز در حوادث سال
602 هَ . ق . (ص
11 ج
12) می نویسد: و در این سال ایتغمش به شهرهای اسماعیلیان که مجاور قزوین بود تاخت و با کشتاری سخت عده ٔ بسیاری را اسیرو اموال مردم را غارت کرد و
5 قلعه از قلاع آنان بگرفت و سپس قصد محاصره ٔ الموت که مرکز اصلی اسماعیلیه بود کرد ولی قبل از آنکه این کار به پایان رسد امیر ابوبکر نواده ٔ اتابک پهلوان او را به کمک خواست و ناچار از محاصره صرف نظر کرد و نزد او رفت و در حوادث سال
608 هَ . ق . (ص
137 ج
12) می نویسد: در شعبان این سال ایتغمش که صاحب ری و همدان و اصفهان و بلاد نواحی این شهرها بود از بیم منگلی
۞ که قصد حمله بر او داشت فرار کرد و به بغداد رفت و سبب آن این بود که ایتغمش در خطه ٔ فرمانروایی خویش بسیار قدرت یافته و کارش بالا گرفته آوازه اش در همه جا پیچیده و اقتدار وی به حدی رسیده بود که اتابک ابابکر را که بظاهر صاحب او و حاکم بر او بود نیز زیر نظر و قدرت خویش داشت و این امر سبب حسد و خشم دیگران شد و زمینه ٔ شکست و مقهوریت وی فراهم گردید و ازاینرو به محض اینکه منگلی با اتباع و سپاهیان خویش بر ایتغمش تاخت تاب مقاومت نیاورد و به بغداد که قصرخلیفه ٔ عباسی بود پناه برد. خلیفه مقدم او را گرامی داشت و مردم بغداد استقبالی شایان از وی کردند و پس از آنهم زنش با حشمت و جلال ببغداد وارد شد و بشوی خود پیوست و ایتغمش تا سال
610 در بغداد زیست و پس ازآن با نظر و رای خلیفه از بغداد حرکت و قصد خطه ٔ فرمانروایی خویش کرد. و در حوادث سال
610 هَ . ق . (ص
139 ج
12) می نویسد: و در این سال در ماه محرم ایتغمش کشته شد و تفصیل حادثه این بود که وی به امر خلیفه در ماه جمادی الاخری عازم همدان گشت و ابتدا به شهرهایی که ابن ترجم والی آن بود رفت و در آن جا اقامت گزید تا سپاهیان خلیفه از بغداد برسند و با ایشان حرکت کند ولی از بدی بخت او در این اثنا خلیفه ابن ترجم را معزول و برادر کوچکش سلیمان بن ترجم را به جای او والی کرد و سلیمان چون با منگلی سابقه ٔ دوستی داشت منگلی را از بودن ایتغمش در آن بلاد و انتظار داشتن برای ورود سپاهیان بغداد آگاه کرد. در این هنگام عده ای از ترکمانان بتحریک سلیمان ایتغمش را گرفتند و سرش را بریدند و نزد منگلی فرستادند و همراهان وی پراکنده شدند. خبر قتل وی بسیار بر خلیفه گران آمد و رسولی نزد منگلی فرستاد و این رفتار او را نکوهش کرد ولی منگلی اعتنایی نکرد و جوابی تند و سخت بخلیفه داد - انتهی . مؤلف راحة الصدور گوید:
ملک ازبک
۞ و ککجه
۞ و ناصرالدین آغوش و امیر علم عزم در قزوین کردندتا با میاجق مصاف دهند. ملک الامراء جمال الدین آی ابه را بخواندند و او نیامد و گفت شما را ظلم می گیرد هر که بشما پیوندد در صدمه آید و ظفر نیابد البته من نیابم . ملک ازبک گفت : من از ظلم خبر نمیدارم شکایت ظلم از ککجه میباید کرد. ککجه گفت :
۞ ظلم ایتغمش می کرد که در همدان به ارشاد قاضی زنجان هر کجا منعمی بود مصادره فرمود چون از شهر بیرون آمد به هر دیه که رسید بفرمود تا روستایی بیچاره را از خانه آواره کردند و هر چه در خانه بود غارت فرمود و همچنین دیه دیه بر میداشت و عمارت نگذاشت :
به نزدیک او شرم و رای اندکیست
به چشمش بد و نیک هر دو یکیست .
قدم در خطه ٔ این خطا و دایره ٔ این جفا او نهاد و در این حال روی تدبیر در آینه ٔ تقصیر می بیند اما عاقلتر از او در جوال افتعال غماز و نمام شده اند و به محال عشوه و لاوه ٔ ایشان مغرور گشته ، لاجرم لایم اعمال و عاذل افعال خود شده اند. ایتغمش سمت اختصاص و صفت اخلاص خداوند ملک دارد و هر چه رأی انور اقتضا کند در باب او تقدیم فرماید:
از هر چه شکوه تو برنجست
بردارش اگر چه کان گنجست
مویی مپسند ناروایی
در رونق کار پادشایی
بر هر چه عمارت خراب است
بشتاب که مصلحت شتاب است
بنمای پیام عام شیری
تا کس نزند دم دلیری .
ملک فرمود که چون این مهم کفایت شود و رایت ظفر به در همدان رسد عروس این حال از شب شبهت بیرون آید و نقاب بگشاید قاضی و مقضی را با جای خود داشته آید. (راحة الصدور چ کتابفروشی علمی در طهران ص
395 و
396) و در ص
402 گوید: و اندک خیری که در عراق مانده است از ایتغمش است که بانگی بر می زند و سری باز می دهد و سیرت عدل فرمایی و جهان آرایی در ناصیه ٔ او هست . (راحةالصدور). صاحب الذریعة در (ج
4 ذیل ترجمه ٔ تاریخ یمینی ) گوید: ترجمه (ابوالشرف ناصح گلپایگانی ) باسم شمس الدولة غازی بیک ایدقمش و باشارة وزیره ابی القاسم علی ... توفی السلطان شمس الدین ایدقمش قتله الترکمان و کان هو صاحب همدان و اصفهان والری کثرت جیوشه و اتسعت ممالکه . (الذریعة چ طهران ج
4 ص
87).