اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غاشیه دار

نویسه گردانی: ḠAŠYH DʼR
غاشیه دار. [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) خادم و مطیع. (آنندراج ) :
مشتری اندر نمازگاه مر او را
پیشرو و جبرئیل غاشیه دار است .

ناصرخسرو.


گل سوار آید بر مرکب یاقوتین
لاله در پیشش چون غاشیه دار آید.

ناصرخسرو.


غاشیه دار است ابر بر کتف آفتاب
غالیه سای است باد بر صدف بوستان .

خاقانی .


حلقه بگوش لب تو گشت عقل
غاشیه دار لب تو گشت جان .

خاقانی .


خسروانش سزند غاشیه دار
کمر حکم او از آن بستند ۞ .

خاقانی .


زو بازمانده غاشیه دارش میان راه
سلطان دهر گفت که ای خواجه تا کجا.

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.