غافل شدن . [ ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بی خبری . آگاهی نداشتن . ذهل . اغترار. تغافل . غفول . غفلت . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). غهب . تغهب . (تاج المصادر بیهقی ). سمود. (دهار). سهو. (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی ). غرارة. (تاج المصادر بیهقی )
: چیست دنیا از خدا غافل شدن
نی قماش و نقره و فرزند و زن .
مولوی .
گر به معنی رفت غافل شد ز حرف
پیش و پس یکدم نبیند هیچ طرف .
مولوی .
دریغا که مشغول باطل شدیم
ز حق دور ماندیم و غافل شدیم .
سعدی (بوستان ).
با هر که بنشینم دمی کز یاد او غافل شدم
۞ چون صبح بی خورشیدم از دل برنمی آید نفس .
سعدی .