اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غالیه موی

نویسه گردانی: ḠALYH MWY
غالیه موی . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) آنکه زلف و موی سیاه و مشکین دارد. غالیه زلف . سیه موی :
بناز گفتمش ای ماهروی غالیه موی
که ماه روشنی از روی تو ستاند وام .

فرخی .


هوای صحبت آن ماهروی غالیه موی
نه من ز رنج کشیدن چنین شدم لاغر.

فرخی .


هوای خدمت آن خواجه ٔ بزرگ نسب
جواب دادم کای ماهروی غالیه موی .

فرخی .


دست برزن به زنخدان بت غالیه موی
که بودچاه زنخدانش ترا غالیه دان .

فرخی .


جام صهبا گیر از دست بت غالیه موی
دست تو خوب نباشد که بصهبا نشود.

منوچهری .


و رجوع به غالیه زلف و غالیه جعد و غالیه زلفین شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.