غباد
نویسه گردانی:
ḠBAD
غباد. [ غ ُ ] (اِخ ) در انجمن آرا و آنندراج آمده : مادرش روشنک نام بوده و پدر کاوس و بعضی جد کاوس دانند و پدر کاوس را کیانیه گویند. به هر حال او پادشاهی بوده از سلسله ٔ کیان که او را کیقباد نیز می گفته اند وقاف در پارسی نیامده قباد معرب آن است ، ولی در لغت عجم به معنی ملک الملوک است ، صد سال در ایران پادشاه بوده بعد از وی کاوس شاه شد، چنانکه فردوسی گفته :
بسر شد کنون قصه ٔ کی قباد
ز کاوس بایدکنون کرد یاد.
(انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). رجوع به کیقباد شود.
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
قلعه قباد. [ ق َ ع َ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درو فرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 21هزارگزی خاور کرمانشاه و 3هزارگزی با...
کوره ٔ قباد. [ رَ / رِ ی ِ ق ُ ] (اِخ ) رجوع به ماده ٔ بعد شود.
خوره ٔ قباد. [ خوَ / خ ُ رَ / رِ ی ِ ق ُ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای فارس قدیم . رجوع به «خره » و «خوره » شود.
قشلاق قباد. [ ق ِ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ترک شهرستان ملایر واقع در 39 هزارگزی شمال خاوری ملایر و 17 هزارگزی خاور شوسه ٔ ملایر به تهران ....