غت
نویسه گردانی:
ḠT
غت . [ غ َت ت ] (ع مص ) رنجانیدن کسی را در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ): غته بالامر غتّاً. (منتهی الارب ). || غت در آب ؛ غوطه دادن کسی را در آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی را سر به آب فروبردن . (تاج المصادر بیهقی ). || غت در سخن ؛ سرزنش کردن کسی را به سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اندک اندک خوردن آب را بی جدا کردن کاسه از دهن . || اندوهمند کردن . || خبه کردن و مانده گردانیدن ستور را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : غت الدّابة شوطاً او شوطین ؛ ای اتعبها فی رکضها.(منتهی الارب ). || در پی یکدیگر آوردن چیزی را. || خنده پنهان داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پنهان کردن خنده . (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
قط زدن . [ ق َ زَ دَ ] (مص مرکب ) مرکب است از قط به معنی بریدن هرچه باشد یا بر پهنا بریدن ، و زدن فارسی . (آنندراج ) : نویسم چون به سوی یار ...
قط کردن . [ ق َ ک َ دَ] (مص مرکب ) مرکب است از قط عربی به معنی بریدن یا بر پهنا بریدن ، و کردن فارسی . (آنندراج ) : جای ناخن تیغسر میزد ز انگ...
چشمه قط. [ چ َ م َ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 24 هزارگزی باختر سنقر و 2 هزارگزی جنوب چ...
قط خوردن . [ ق َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) بریده شدن هرچه باشد، یا بر پهنا بریده شدن . (آنندراج ).- قط خوردن قلم ؛ اصلاح سرقلمهای نی به و...
شونه قت بین . [ ن َ / ن ِ ق َ ] (اِ مرکب ) هدهد به لهجه ٔ طبری . (یادداشت مؤلف ). در خراسان شونه سر گویند. شانه بسر. پوپک .