غدار
نویسه گردانی:
ḠDʼR
غدار. [ غ ُدْ دا ] (ع ص ،اِ) ج ِ غادِر. (اقرب الموارد). رجوع به غادر شود.
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
غدار. [ غ ِ ] (ع مص ) به معنی مغادرة است . (منتهی الارب ). مصدر غادر است به معنی ترک کردن و باقی گذاشتن . (از اقرب الموارد).
غدار. [ غ َ رِ ] (ع ص ) یا غدار؛ یعنی ای زن بیوفاء، دشنام است او را.(منتهی الارب ). یا غدار بالبناء علی الکسر، دشنامی از برای زن است و آن ...
غدار. [ غ َدْ دا ] (ع ص ) بی وفا (مذکر و مؤنث در وی یکسان است ). تأنیث آن غداره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار بی وفا. (غیاث اللغات ). پ...
چرخ غدار. [ چ َ خ ِ غ َدْ دا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان . گردون . فلک . || بخت . || بخت بد و سرنوشت بد. (ناظم الاطباء). رجوع به چرخ س...
قدار. [ ق ُ ] (ع ص ، اِ) مرد میانه . || باورچی . || شترکُش . || دیگ پز. || خوان سالار. || مار بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قدار.[ ق َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).