غرار
نویسه گردانی:
ḠRʼR
غرار. [ غ َ ] (اِخ ) ابن الادهم ، از شجاعان سپاه معاویه در صفین بود و به دست عیاش بن ربیعه ٔ هاشمی به قتل رسید. صاحب حبیب السیر آرد: روزی غراربن الادهم که در میان شامیان پهلوانی بود معظم ، به میدان آمده عیاش بن ربیعه ٔ هاشمی را به مبارزت خواند. عیاش ملتمس او را قبول نموده هر دو از اسب پیاده گشتند و مدتی درهم آویختند. آخرالامر عیاش غالب آمد و به یک ضرب شمشیر غراربن الادهم را به ته سر آورد. از آن ضربت اتباع امیرالمؤمنین شادمان گشته آواز تحسین به اوج علیین رسانیدند... در این اثنا دو مرد از بنی لحم به مواعید معاویه فریفته شده جهت طلب خون غرار به میان هر دو صف آمدند... (حبیب السیر جزو 4 از مجلد 1 چ 1 تهران ص 186).
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
غرار. [ غ ِ ] (اِ) جوال . در لهجه ٔ تبریزیان خرار و خرال و خارال گویند و آن را بر نوعی جوال بزرگ که از کنف سازند اطلاق کنند. این کلمه در عر...
غرار. [ غ ِ ] (ع اِ) ج ، اَغِرَّة. (اقرب الموارد). دم تیر و نیزه و شمشیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) : مگر غبار فتنه را که زمان از زمین بلا ا...
غرار. [ غ َ ] (از ع ، مص ) گول خوردن و فریب خوردن . در عربی به این معنی غَرّ و غِرَّة و غرور آمده است : کودکان را حرص می آرد غرارتا شوند از...
غرار. [ غ ُ ] (اِخ ) کوهی است به تهامة.(منتهی الارب ). یاقوت در معجم البلدان گوید: نام کوهی در تهامه است و گمان می کنم این کلمه مرتجل ...
غرار. [ غ َرْ را ] (ع ص ) مکار. سخت فریبنده . خداع . (المنجد) ۞ . برای مبالغه است در معنای غارّ. (اقرب الموارد). رجوع به غارّ شود.
قرار. [ ق َ ] (ع مص ) ثبات و قرار ورزیدن . آرمیدن . (منتهی الارب ). ثبات و آرمیدن . (اقرب الموارد). آرام گرفتن . || آرام دادن . لازم و متعدی...
قرار. [ ق ِ ] (اِخ ) از نامهای عرب است . (منتهی الارب ).
قرار. [ ق َ ] (اِخ ) وادی ای است نزدیک مدینه در دیار مُزَینَة. (از معجم البلدان ).
قرار. [ ق َ ] (اِخ ) عمرانی گوید: جایی است در روم . (از معجم البلدان ).
قرار. [ ق ُ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).