غراس
نویسه گردانی:
ḠRʼS
غراس . [ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ غریسة. (منتهی الارب ). ج ِ غریسه و غرائس و غِراس است و جمع اخیر نادر است . (از اقرب الموارد). جج ، غراسات : اکثر غراساتها. (دزی ذیل غرس ). || ج ِ غَرس . (اقرب الموارد). کاشته شده ها. درختان نشانده شده : الحمدﷲ الذی انتخب امیرالمؤمنین من اهل تلک الملة التی علت غراسها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299). || ج ِ غِرس . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
قراص . [ ق ِ ] (اِ) رستنی باشد که آن را بابونه گویند و به عربی اقحوان خوانند و در کنزاللغات بهمین معنی به ضم اول و تشدید ثانی نوشته شده...
قراص . [ ق ِ ] (اِخ ) آبی است در دیار کلاب متعلق به بنی عمروبن کلاب . (از معجم البلدان ).
قرعث . [ ق َ ع َ ] (ع اِمص ) فراهم آمدگی . اسم است تقرعث را که به معنی تجمع است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
آل قراس . [ ق َ / ق ُ ] (اِخ ) (قرس سرما باشد) نام کوههائی بناحیه ٔ شراه . و آل قراس و مابد نام دو کوه باشد در زمین بنی هذیل .