اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غربال

نویسه گردانی: ḠRBAL
غربال . [ غ َ ] (اِخ ) گروهی از فرومایگان ایلات اند که از کناره ٔ دریای فارس تا نهایت نواحی سردسیر فارس رفت و آمد کنند. مواشی بیشتر آنها به اندازه ٔ حمل و نقل پلاس و چادر سیاه نشیمن است و عمل مردان و زنان آنان غربال بندی است . رجوع به غربال بند شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۲ ثانیه
غربال . [ غ ِ /غ َ ] (اِ) آلت بیختن که ظرفی است دارای دیواره ٔ مدور که عموماً از تخته است و ته ظرف دارای سوراخهای بسیار است ، از روده با...
ته غربال . [ ت َه ْ غ َ ] (اِ مرکب ) دانه های ریزه . (فرهنگ رشیدی ). کنایه از دانه های ریزه و نخاله ٔ هر چیز. (برهان ) (از آنندراج ).
غربال بند. [ غ ِ / غ َ ب َ ] (نف مرکب ) غربال ساز را گویند. (آنندراج ). آنکه غربال سازد از زه و کم و جز آن . آنکه غربال بافد یا غربال بندد. |...
غربال بند. [ غ َ ب َ ] (اِخ ) از ایلات متفرقه ٔ فارس .(جغرافیای سیاسی کیهان ص 90). از ایلات ممسنی فارس .
غربال گری . [ غ ِ/ غ َ گ َ ] (حامص مرکب ) غربال گر بودن . عمل غربال کردن : اگر روا باشد که با فقد غربال گری و درزیگری وجوب نماز آدینه ساقط ب...
غربال گری یا غربالگری. الف. رجوع شود به غربال گری. ب. (علوم پزشکی) تفتیش نمودن برای کشف اثر و یا آثاری از یک بیماری (که امکان وقوعش در آینده وجود دارد...
غربال بافی . [ غ ِ / غ َ ] (حامص مرکب ) عمل غربال بافتن . غربال ساختن . رجوع به غربال شود.
غربال زدن . [ غ ِ / غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) غربال کردن . بیختن .
غربال بندی . [ غ ِ /غ َ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل ساختن غربال . غربال بافی .
چشم غربال . [ چ َ / چ ِ م ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سوراخ غربال است . (از آنندراج ). چشمه ٔ غربال .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.