اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غربت دیده

نویسه گردانی: ḠRBT DYDH
غربت دیده . [ غ ُ ب َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه از شهر و وطن خوددور و مهجور باشد. غربت زده . (آنندراج ) :
جای عنبر را کف بی مغز نتواند گرفت
جام غربت دیده را صبح وطن خمیازه است .

صائب (از آنندراج ).


- امثال :
غربت دیده مهربان باشد . (امثال و حکم دهخدا ذیل غربت ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.