غربت دیده . [ غ ُ ب َ دی دَ
/ دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه از شهر و وطن خوددور و مهجور باشد. غربت زده . (آنندراج )
: جای عنبر را کف بی مغز نتواند گرفت
جام غربت دیده را صبح وطن خمیازه است .
صائب (از آنندراج ).
-
امثال :
غربت دیده مهربان باشد . (امثال و حکم دهخدا ذیل غربت ).