اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غربت زده

نویسه گردانی: ḠRBT ZDH
غربت زده . [ غ ُب َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه از شهر و وطن خود دور و مهجور باشد. غربت دیده . (آنندراج ) :
رنگ و بو پرده ٔ بینائی بلبل شده است
یک نفس شبنم غربت زده مهمان گل است .

صائب (از آنندراج ).


- امثال :
غربت زده مهربان باشد . (امثال و حکم دهخدا ذیل غربت ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.