غرش . [ غ ُ رِ
/ غ ُرْ رِ ] (اِمص )
۞ اسم مصدر از غریدن . آواز بامهابت حیوانات . (فرهنگ رشیدی ). آواز کردن و هیبت
۞ . (غیاث اللغات ). آواز مهیب . غُرِّشت . (حواشی برهان قاطع چ معین ). آواز شیر و ببر و پلنگ و مانند آن . آواز رعد. غرنبه . (برهان قاطع). غریدن . (آنندراج ). غریدن با قهر و غضب . (ناظم الاطباء). غرش شیر. غرش پلنگ . غرش رعد. (ازیر. تندر). غرش ابر. غرش کوه
: خاقانیا ز غرش بیهوده شان مترس
کز آب و نار هیچ ندارد سحابشان .
خاقانی .
آه صبح است مگر نحل که بر شه ره غار
غرش افکنده و عریان به خراسان یابم .
خاقانی .
ترک خواب وغفلت خرگوش کن
غرش این شیر ای خرگوش کن .
مولوی (مثنوی ).
-
به غرش درآمدن ؛ غرش کردن
: کهن جامه اندر صف آخرین
به غرش درآمد چو شیر عرین .
سعدی (بوستان ).
- || خشم آلوده شدن . (آنندراج ).
-
غرش افکندن ؛ غرش کردن .رجوع به غرش کردن شود.