اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غرش

نویسه گردانی: ḠRŠ
غرش . [ غ ُ رِ / غ ُرْ رِ ] (اِمص ) ۞ اسم مصدر از غریدن . آواز بامهابت حیوانات . (فرهنگ رشیدی ). آواز کردن و هیبت ۞ . (غیاث اللغات ). آواز مهیب . غُرِّشت . (حواشی برهان قاطع چ معین ). آواز شیر و ببر و پلنگ و مانند آن . آواز رعد. غرنبه . (برهان قاطع). غریدن . (آنندراج ). غریدن با قهر و غضب . (ناظم الاطباء). غرش شیر. غرش پلنگ . غرش رعد. (ازیر. تندر). غرش ابر. غرش کوه :
خاقانیا ز غرش بیهوده شان مترس
کز آب و نار هیچ ندارد سحابشان .

خاقانی .


آه صبح است مگر نحل که بر شه ره غار
غرش افکنده و عریان به خراسان یابم .

خاقانی .


ترک خواب وغفلت خرگوش کن
غرش این شیر ای خرگوش کن .

مولوی (مثنوی ).


- به غرش درآمدن ؛ غرش کردن :
کهن جامه اندر صف آخرین
به غرش درآمد چو شیر عرین .

سعدی (بوستان ).


- || خشم آلوده شدن . (آنندراج ).
- غرش افکندن ؛ غرش کردن .رجوع به غرش کردن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
غرش . [ غ َ ] (اِ) ۞ خراش . (برهان قاطع). غِرس . (برهان قاطع). || خراشیده . (فرهنگ شعوری ). و ظاهراً بر اساس نیست . || خشم و قهر و غضب . غَ...
غرش . [ غ َ ] (ع اِ) بار درختی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).ثمر شجرة، واحده «غرشة» یمانیة، قال ابن درید، ولا احقه . (اقرب الموارد). || کوه ...
غرش . [ غ َ ] (اِخ ) همان غرسستان است که در این زمان به زبان اهل خراسان اغلب آن را غور نامند. و آن را غرجستان نیز گفته اند و آن میان غز...
غرش . [ غ ِ ] (اِ) نفرت و کراهت . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ). شعوری در لسان العجم شعری بی وزن هم برای آن شاهد آورده است .
غرش . [ غ ِ ] (معرب ، اِ) از مسکوکات برابر با چهل بارة است . (المنجد) (دزی ). و قرش به قاف نیز گویند و هر دو آنها معرب جروش آلمانی است . ج ، غ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
غرش صاغ . [ غ ِ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) معادل 40 بارةاست . (از النقود العربیة ص 181). رجوع به غرش شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
غرش رائج . [ غ ِ ش ِ ءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) برابر ربع غرش صاغ ؛ یعنی ده بارةاست . (از النقوذ العربیة ص 181). رجوع به غرش شود.
غرش کردن . [ غ ُرْ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غریدن . آواز مهیب درآوردن .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.