اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غریب

نویسه گردانی: ḠRYB
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) (شاه ... میرزا) از نبائر سلطان حسین میرزا ۞ و شاعر بود. و به جودت ذهن وحدت طبع به تلاش مضامین غریب طریقه ٔ ندرت می پیمود:
نی غبارست که از دامن صحرا برخاست
که زمین هم به تماشای تو از جا برخاست .

#


بازم بلای دل غم آن ماه پاره شد
ای وای بر مریض که مرضش دوباره شد.

(صبح گلشن ص 299).


آذر در آتشکده ذیل «آهی » گوید: آهی (متوفی به سال 922 هَ . ق .). از امرای جغتائی است و در خدمت شاه غریب میرزا ولد سلطان حسین میرزا بایقرا شرف منادمت داشتند. (آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 11). نیز در ذیل ضیائی آرد: این اشعار از قصیده ای است که در مدح شاه غریب میرزا در لغز شطرنج گفته :
ای دل کدام عرصه درین کشور آمده
کز خیل روم و زنگ در آن لشکر آمده
خیل غریب و قوم عجیبی که در مصاف
بی تیر و تیغ بر سر یکدیگر آمده
هریک دو اسبه رانده به جمع پیادگان
کایشان سپاه را بوغا رهبر آمده
با شاه خویشتن همه یکرنگ و یک جهت
خصم افکن سپه شکن و صفدر آمده
در معرکه ای که پشتی هم کرده جنگها
وآن جنگ اکثر از پی سیم و زر آمده
گه پردلان پیل تفان را شکسته شاخ
لیکن ز یک پیاده گهی مضطر آمده
سلطان عصر شاه غریب آنکه در بساط
هر گوشه صد چو شاه رخش چاکر آمده .

(ایضاً آتشکده ص 27).


رجوع به مجالس النفائس ص 128 و 101 و 154 و تاریخ حبیب السیر چ 1 تهران جزو3 از مجلد 3 ص 349 و قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۱ ثانیه
غریب حدیث . [ غ َ ب ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به غریب الحدیث شود.
غریب پرستی . [غ َ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل غریب پرست . غریب نوازی .
غریب الفقه . [ غ َ بُل ْ ف ِق ْه ْ ] (ع اِ مرکب ) الفاظ و اصطلاحات فقهی که دشوار است و محتاج تفسیر و شرح می باشد. صاحب کشف الظنون گوید: غریب...
غریب قرآن . [ غ َ ب ِ ق ُرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به غریب القرآن شود.
غریب کندی . [ غ َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، که در 16هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 500گزی باختر...
غریب شاهی . [ غ َ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، که در 15 هزارگزی جنوب خاوری سارودئیه سر راه مالرو...
غریب دوستی . [ غ َ ] (حامص مرکب ) عمل شخص غریب دوست . ملاطفت و مهربانی درباره ٔ مردم درویش و غریب و بینوا : و انصاف در آن است که در همدان...
غریب درکنک . [ غ َ دَ ک ُ ن َ ] (نف مرکب ) (باد...) باد سرد که در آخر فصل ییلاق وزد و آنانکه به ییلاق رفته اند به شهر و جای خود بازگردند. رجو...
غریب گشتن . [ غ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) غریب شدن . غریب گردیدن . اغراب . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به ترکیبات مذکور و مدخل غریب شود.
غریب محله . [ غ َ م َ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یخکش بخش بهشهر شهرستان ساری که در 24هزارگزی جنوب خاوری بهشهر قرار دارد. محلی ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۰ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.