غریب دشمن . [ غ َ دُ م َ ] (ص مرکب ) آنکه دشمن غریبان باشد. مقابل غریب دوست
: بگریزم از او که من غریبم
وین بی سر و بن غریب دشمن .
مجیر بیلقانی .
شهری غریب دشمن و یاری غریب حسن
آنجا چه جای غمزدگان قلندر است .
خاقانی .
همین دو خصلت ملعون کفایت است ترا
غریب دشمن و مردارخوار می بینم .
سعدی (صاحبیه در صفت سگ ).