اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غریو داشتن

نویسه گردانی: ḠRYW DʼŠTN
غریو داشتن . [ غ ِ وْ ت َ ] (مص مرکب ) بانگ و فریاد برآوردن . شور و غوغا کردن . غریو کردن . غریو برآوردن . غریو برزدن . غریو برکشیدن . رجوع به غریو شود :
فتادند بر خاک بیهوش و تیو
همی داشتند از غم دل غریو.

اسدی (گرشاسب نامه ).


بی آب دیده بر طرف جویبارگل
قمری غریو دارد بر جست و جوی یار.

سوزنی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.