گفتگو درباره واژه گزارش تخلف غزال نویسه گردانی: ḠZʼL غزال . [ غ َ ] (اِخ ) قریه ای است از اعمال طوس ، از آنجاست حجةالاسلام ابوحامد محمد غزالی ، و گویند غزال ریسمان فروش است و او به فرموده ٔ مادر خود رشته در بازار میفروخت . (آنندراج ) ۞ . رجوع به غزاله شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی غزال غزال . [ غ َ ] (ع اِ) آهوبره که در حرکت و رفتار آمده باشد. یا آهوبره ٔ نوزاده تا که نیک دونده گردد. ج ، غِزلَة، غِزلان . (منتهی الارب ) (آنند... غزال غزال . [ غ َزْ زا ] (ع ص ) ریسمان فروش . ج ، غزالون . (مهذب الاسماء). ریس فروش . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). غزل فروش . (سمعانی ). ریسمان گر... غزال غزال . [ غ َ ] (اِخ ) یکی از سه وادی است که میان گریوه ٔ هرشی و جحفه قرار دارد. (از معجم البلدان ). || وادیی است از آن خزاعة. (منتهی ال... غزال غزال . [ غ َ ] (اِخ ) نام کشتی ابوالعباس معتضد عباسی در جنگ با زنگیان . رجوع به کامل ابن اثیر ج 7 ص 135 شود. غزال غزال .[ غ َ ] (اِخ ) ابن خالد. یکی از روات قرائت ابن عامر است بواسطه ٔ یحیی بن حارث ذماری . (فهرست ابن الندیم ). غزال غزال . [ غ َ ] (اِخ ) ابن مالک الغِفاری ، یکی از روات حدیث است ، و ابن قتیبه دو حدیث با واسطه از او آورده است . رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص ... غزال غزال . [ غ َزْ زا ] (اِخ ) قاص ّ، یکی از قصه گویان است که جاحظ در البیان و التبیین سخنی از وی به نقل از ابوعبدالعزیز آورده است . رجوع به ... غزال غزال . [ غ َ ] (اِخ ) اندلسی (156 - 250 هَ .ق . =773 - 864م .) یحیی بن حکم ، معروف به غزال . شاعری خوشگو از اهل اندلس بود. در شعر جدی و فکاهی ... غزال غزال .[ غ َزْ زا ] (اِخ ) فاسی اندلسی (متوفی به سال 1777م ). کنیه ٔ او ابوالعباس و متصدی مخزن محرمانه در «مغرب » بود. او را به سوی کارلوس ... غزال غزال . [ غ َ ] (اِخ ) موسوی . او راست : کتاب «کفایة الطالب فی الاحکام الفلکیة» ترجمه به عربی ، که در مطبعة العصر التاسع عشر به سال 1892 م . ب... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود