غزیه
نویسه گردانی:
ḠZYH
غزیه . [ غ ُزْ زی ی َ ] (اِخ ) قبیله ای از ترکان . ترکان غز. رجوع به غز و نخبة الدهر دمشقی ص 263 شود.
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۸ ثانیه
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] (اِخ ) قبیله ای است . (منتهی الارب ). بنوغزیه قبیله ای است از طیی ٔ و همچنین از هوازن ، و از ایشان است دریدبن الصمة و ه...
غزیة. [ غ ُ زَی ْ ی َ ] ۞ (اِخ ) جایی است نزدیک فید و با آن یک روز فاصله دارد، و در آنجا آبی هست که آن را غمر غزیة نامند. (از معجم البلدان...
غزیة. [ غ ُ زَی ْ ی َ ] (اِخ ) (ابن ...) یکی از شعرای هذیل . (از تاج العروس ).
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] (اِخ ) ابن جشم بن معاویه . یکی از اجداد جاهلی است ، از هوازن از عدنانیه . منازل پسران وی در سروات تهامه و نجد قرار دار...
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] (اِخ ) ابن حارث اسلمی ، از صحابه است و در نسب وی اختلاف کرده اند. بعضی گفته اند انصاری مازنی است و بعضی برآنند که اس...
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] (اِخ ) ابن سواد. صاحب «الاصابة» (ج 5 ص 198) گوید: در حاشیه ٔ الاستیعاب در باب غزیه ، ترجمه ٔ غزیةبن سواد آمده است ولی ای...
غزیة. [ غ َ زی ی َ ] (اِخ ) ابن عمروبن عطیةبن خنسأبن مبذول بن عمروبن مازن ۞ ابن نجار انصاری مازنی ۞ . وی در جنگ احد همراه رسول خدا ج...
غزیة. [غ َ زی ی َ ] (اِخ ) (ابو...) انصاری . وی صحابی است و پسرش غزیه از او روایت کند و از شامیان به شمار میرود. (از تاج العروس ذیل غزا). ...
غزیة. [ غ ُ زَی ْ ی َ ] (اِخ ) بنت حارث ، مادر قدامةبن مظعون و برادران او. (از تاج العروس ذیل غزا).
غزیة. [ غ ُ زَی ْ ی َ ] (اِخ ) بنت دودان ، مکنی به ام شریک ، از بنی صعصعةبن عامر. همین زن بود که نفس خود را بر پیغامبر (ص ) هبه کرد، و گویند اس...