غسر
نویسه گردانی:
ḠSR
غسر. [ غ َ س ِ ] (ع ص )کار درهم آمیخته و مشتبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
غسر. [ غ َ ] (ع مص ) برجستن گشن بی خواهش ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ): غسر الفحل الناقة؛ ضربها علی غیر ضبعة. (قطر المحیط). || سخت گرفتن ...
غسر. [ غ َ س َ ] (ع اِ)آنچه باد در پارگین اندازد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی که باد در غدیر اندازد. (از اقرب الموارد).
قسر. [ ق َ ] (ع مص ) به ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). به قهر و کراهت به کاری واداشتن . گویند:قسره علی امر؛ اکره...
قسر. [ ق َ ] (اِخ ) نام بطنی است از بجیله . (منتهی الارب ).
قسر. [ ق َ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).
قسر. [ ق ِ س ِ ] (ص ) بی حاصل . نازا. عقیم . عاقر. سترون .- قسر دررفتن حیوان ؛ بار نگرفتن و نزادن و حمل برنداشتن آن هنگام جفت گیری .- || و ...
قسر. [ ق َ ] (اِخ ) نام کوه سراة است که در حدیث نبوی وارد شده است . رجوع به معجم البلدان شود.
قسر. [ ق َ ] (اِخ ) ابن عبقربن انماربن اراش بن عمروبن الغوث . تیره ای است از بجیلة. (اللباب ). قسربن عبقربن انماربن اراش ، از قحطان و جد جا...
غثر. [ غ َ ] (ع مص ) موج زن گردیدن زمین به سبزی گیاه : غثرت الارض بالنبات . (منتهی الارب ).
غثر. [ غ َ ث َ ] (ع اِ) پرزه ٔ جامه و ریشه ٔ آن . (آنندراج ): اغثار ثوبک اغثیراراً؛ کثرغَثره ُ (محرکة)؛ ای زِئبره و صوفه . (تاج العروس ).