غص
نویسه گردانی:
ḠṢ
غص . [ غ َص ص ] (ع مص ) کج جویدن چیزی هنگام خوردن آن . || گلوگیر شدن و خفه شدن هنگام خوردن به شتاب . (دزی ج 2 ص 214).
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
غس . [ غ َ ] (ع اِ صوت ) آوازی که با آن گربه را میرانند. (قطر المحیط) ۞ .
غس . [ غ ُس س ] (ع ص ) مرد سست و ناکس . (واحد و جمع در وی یکسان است ).(منتهی الارب ) (آنندراج ). الضعیف و اللئیم من الرجال . (قطر المحیط). |...
غس . [ غ َس س ] (ع مص ) درآمدن در بلاد و رفتن . (منتهی الارب ). وارد شدن به شهری و از آنجا گذشتن بی کج کردن راه : غس فی البلاد؛ دخل فیها...
قص . [ ق َص ص ] (ع مص ) برگفتن قصه . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ). || برگفتن . (تاج المصادر بیهقی ): قص علیه الخبر و الرؤیا؛ حدث بهما علی ...
قص . [ ق َص ص ] (معرب ، اِ) جص . (دزی ج 2). گچ .
قص . [ ق َ ] (اِخ ) نام شهری است نزدیک مکران بر ساحل بحر هند. این شهر دارای قرا و توابع بسیاری است و مردمی دارد نادان و بت پرست . (نخبةالد...
غث . [ غ َث ث ] (ع ص ) لاغر. (غیاث اللغات ). کم گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ): لحم غث ؛ گوشت لاغر. (منتهی الارب ). و تأنیث آن غثة. (اقرب ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قث . [ ق َث ث ] (ع اِ) گیاهی است ریزه . || (مص ) کشیدن . گویند: فلان یَقُث ﱡ مالاً؛ یعنی یجرّ؛ راندن و برکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و...
قس . [ ق َس س ] (ع مص ) رنج دادن و آزردن به سخن زشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند: قسّهم قسّاً؛ رنج داد و آزرده کرد ایشان را به ...