غض
نویسه گردانی:
ḠḌ
غض . [ غ َ ضِن ْ ] (ع ص ) در اصل غضی است ، بعیر غض به معنی شتر دردشکم رسیده از خوردن غضا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غضی شود.
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ابن غز. [ اِ ن ُ غ ُ ] (اِخ ) یکی از ترکان غز : نان و آش و شیر آن هر هفت بزخورد آن بوقحط عوج ابن غز. مولوی .و رجوع به عوج بن عوق شود.
الیاس غز. [ اِل ْ س ِ غ ُ ] (اِخ ) (امیر...) از امرای غزان . موکل سلطان سنجر در زندان غزان بود. رجوع به تاریخ گزیده چ لیدن ص 462 و حبیب ال...
بلایه قز. [ ب َ ی َ / ی ِ ق َ ] (اِ مرکب ) نوعی از ابریشم گنده که کم قیمت باشد. (آنندراج ) (از هفت قلزم ).
فیل د قز. [ دُ ق ُ ] (از فرانسوی ، اِ مرکب ) لفظاً به معنی نخ اسکاتلند یا اسکاتلندی است ۞ . (یادداشت مؤلف ). نوعی نخ که اصل آن از اسکاتلند...