اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غفر

نویسه گردانی: ḠFR
غفر. [ غ ُ ف ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَفور. (از اقرب الموارد). رجوع به غفور شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
غفر. [ غ َ ] (ع مص ) غفر امر؛ به چیز سزاوار و بایست بیاراستن کار را و اصلاح کردن . (منتهی الارب ). اصلاح کار. (المنجد): غفر الامر بغفرته و غفی...
غفر. [ غ َ ف َ ] (ع مص ) غفر ثوب ؛ پرزه برآوردن جامه . (منتهی الارب ): غفر الثوب غفراً؛ ثار زئبره . (اقرب الموارد). باپرژه شدن جامه . (تاج ال...
غفر. [ غ َ ف ِ ] (ع ص ) غفرالقفا؛ مرد با موی گردن . (منتهی الارب ): رجل غفر القفا؛ یعنی مردی که موهای ریز بر پشت گردن دارد. (از اقرب الموار...
غفر. [ غ ُ ] (ع اِ) بزغاله ٔ کوهی . به فتح و ضم اول هر دو آمده و بیشتر به ضم است . (از منتهی الارب ). ولد الارویة. (اقرب الموارد).
غفر. [ غ ِ ] (ع اِ) گوساله . (منتهی الارب ). || جانورکی است . (منتهی الارب ).
غفر. [ غ ُ ] (اِخ ) قلعه ای است در یمن از اعمال اَبیَن . (از معجم البلدان ).
قفر. [ ق َ ] (ع مص ) درپی رفتن و پیروی کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قفر الاثر قفراً؛ اقتفاه و تبعه . (اقرب الموارد).
قفر. [ ق َ ] (ع ص ، اِ) بیابان بی آب وگیاه وزمین خالی . (منتهی الارب ). الخلاء من الارض لا ماء به ولا نبات ، و لیث گوید: قفر مکان خالی از م...
قفر. [ ق َ ] (اِ) نام دارویی است که آن را کشوث خوانند ۞ و آن مانند عشقه بر خار ترنجبین پیچد. (برهان ) (فهرست مخزن الادویه ).
قفر. [ ق َ ف َ ] (ع اِ) موی . (اقرب الموارد).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.