اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غلاء

نویسه گردانی: ḠLAʼ
غلاء. [ غ َ ] (ع مص ) گران شدن نرخ . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مصادر زوزنی ). گرانی نرخ . (مهذب الاسماء). قحط و گران شدن نرخ غله و هرچیز. (غیاث اللغات ). گران گردیدن نرخ . (منتهی الارب ). ضد رخص . بالا رفتن قیمت . (از اقرب الموارد) : در میان اهل فریم غلای عظیم ۞ ظاهر شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 هَ . ق . ص 268). در سنه ٔ احدی و اربعمائه (401) در بلاد خراسان عموماً و در نیشابور خصوصاً قحطی شامل ۞ و غلائی هایل و بلائی نازل حادث شد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 325). || (ص ) رجل غلاء؛ مرد سخت دوراندازنده تیر را. (منتهی الارب ). بعید الغلو بالسهم . (اقرب الموارد). || (اِ) نوعی از ماهی خرد. ج ، اَغلیَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سمک قصیرالجسم . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
قحط و غلا. [ ق َ طُ غ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) قحطی و خشک سالی .
قالی قلا. [ ق َ ] (اِخ ) شهری است در ارمنستان کبیر از نواحی خلاط از نواحی منازجرد از نواحی ارمنستان چهارم . احمدبن یحیی گوید: از عهد انوشیروا...
قلا ومقلا. [ ] (اِ مرکب ) الک دولک . دودله . دوداله .قله . کال چنبه . الک جنبش . پله چوب . (یادداشت مؤلف ).
رصاص قلع. [ رَ ص ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رصاص قلعی . رصاص ابیض . رصاص . رجوع به اختیارات بدیعی و الجماهر ص 245، و رصاص و قلع شود.
قلع و قمع کردن . [ ق َع ُ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ریشه کن کردن . برانداختن .
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.