غلام
نویسه گردانی:
ḠLAM
غلام . [ غ ُ ] (اِخ ) نام یکی از 31 قبیله ای که در کردمحله ساکن هستند. رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 100 شود.
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
غلام شاه . [ غ ُ ] (اِخ ) حاکم سند که با دادن باج ولایت را از شر «شاه درانی » رهایی بخشید. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 77 شود.
غلام خانه . [ غ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )جایگاه غلامان و فراشان : غلامخانه ٔ سفارت انگلستان .
غلام باره . [ غ ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) امردپرست و شاهدباز. مقابل دخترباره . مغلم . (آنندراج ). پسردوست . تازباز. تازباره . بچه باز. کپه دوز : بر دور...
غلام باشی . [ غ ُ ] (اِ مرکب ) (از غلام + باشی ترکی )رئیس غلامان ، و بیشتر این لقب در سفارتخانه های اجنبی برای رئیس پیشخدمتان و محترم ترین آ...
غلام بچه . [ غ ُ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) خانه شاگرد در خانه ٔ شاه و اعیان . || پسران نابالغ که در حرم شاهان قاجار به کارهایی گماشته ب...
غلام پست . [ غ ُ م ِ پ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مأمور پست که نامه ها و مراسلات را توزیع میکند. گسی بنده . رجوع به گسی بنده شود.
غلام آباد. [ غ ُ ] (اِخ ) دهی است ازبخش دره شهر شهرستان ایلام که در 9هزارگزی شمال خاوری دره شهر و 3هزارگزی شمال راه مالرو دره شهر به ماژین...
غلام آباد. [ غ ُ ](اِخ ) دهی است از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج که در 64هزارگزی شمال خاوری کامیاران و 15هزارگزی شمال خاوری ...
غلام آباد. [ غ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کولیوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد که در 29هزارگزی باختر الشتر و 22هزارگزی باختر شوسه ٔ خرم آباد...
بلوک غلام . [ ب ُ غ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کتول ، بخش علی آباد، شهرستان گرگان . سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن از قنات و محصول آن برنج و غلات ...