اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غلام

نویسه گردانی: ḠLAM
غلام . [ غ ُ ] (اِخ ) نام یکی از 31 قبیله ای که در کردمحله ساکن هستند. رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 100 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
پیره غلام . [ رَ / رِ غ ُ ] (اِ مرکب ) رجوع به پیرغلام شود.
غلام زحل . [ غ ُ م ِ زُ ح َ ](اِخ ) عبداﷲبن حسن بغدادی ، مکنی به ابوالقاسم و معروف به غلام زحل از منجمان و دانشمندان حساب فلکی و افاضل ...
غلام سرا. [ غ ُ س َ ] (اِ مرکب ) تخفیفی است از غلام سرای . غلام خانگی . رجوع به غلام شود: کی ببره کی نبره ، غلام سرا (یا غلام سیا) پیش بب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مقصود غلام . [ م َ غ ُ ] (اِخ ) از شاعران قرن دهم هجری و از تربیت شدگان ابن حسین میرزا بود. از اوست :مه است روی تو یا آفتاب از این دو کدام ...
غلام سرور. [ غ ُ س َرْ وَ ] (اِخ ) صاحب لاهوری . مفتی بن مفتی ، غلام محمدبن مفتی رحیم اﷲ قریش اسدی هاشمی . وی از دانشمندان هند در اواخر قرن ...
غلام گردش . [ غ ُ گ َ دِ ] (اِ مرکب ) دیواری باشد حائل میان حرم سرا و دیوانخانه و در رباطات ولایات پیش حجره ها برآرند. (آنندراج ) (بهار عجم ). ...
غلام محمد. [ غ ُم ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) پسر حکمران قسمتهای جنوب هندوستان که معروف به سلطان تیپو بود. وی پس از آنکه مدتی در برابر انگلیسیه...
غلام یحیی . [ غ ُ ی َ یا ] (اِخ ) ابن نجم الدین بحاری . او راست : لواء الهدی فی اللیل والدجی ، و آن حاشیه ای است بر شرح محمد زاهدهروی بر «ال...
فارسی غلام . [ غ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین که در 33 هزارگزی جنوب خاوری آوج و 30 هزارگزی راه عمومی واقع...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.