اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غلام

نویسه گردانی: ḠLAM
غلام . [ غ ُ ] (اِخ ) نام یکی از 31 قبیله ای که در کردمحله ساکن هستند. رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 100 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
غلام زادگی . [ غ ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) غلام زاده بودن . فرزند غلام بودن . رجوع به غلام شود.
غلام بارگی . [ غ ُ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) غلام باره بودن . امردپرستی . شاهدبازی . بچه بازی . کپه دوزی : بونعیم را گفت : به غلام بارگی پیش ما آم...
غلام رسول . [ غ ُ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل که در 3هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد و 2هزارگزی خاوری ده دوست مح...
غلام کسائی . [ غ ُ م ِ ک ِ ] (اِخ ) علی بن مبارک لحیانی . وی تلمیذ کسائی بود و بدین سبب او را غلام کسائی گفته اند. رجوع به علی بن مبارک و ...
کلاته غلام . [ ک َ ت ِ غ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش اسفراین شهرستان بجنورد. در دامنه و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
لؤلؤ غلام . [ ل ُءْ ل ُ ءِ غ ُ ] (اِخ )کشنده ٔ بدرالکبیر به اشارت وزیر قاسم بن عبیداﷲ به روزگار مکتفی خلیفه . (مجمل التواریخ و القصص ص 370).
غلام عیاشی . [ غ ُ م ِ ع َی ْ یا ] (اِخ ) محمدبن عمربن عبدالعزیز کشی . وی از ثقات علما و محدثان امامیه در قرن چهارم هجری قمری بود، و چون ت...
غلام دهلوی . [ غ ُ م ِ دِ ل َ ] (اِخ ) شیخ غلام بن همدانی دهلوی هندی ، متخلص به مصحفی شاعر. او راست دیوان شعری به زبان اردو. وی به سال ...
افشین غلام . [ اَ ن ِ غ ُ ] (اِخ ) همان افشین معروف که در نزهةالقلوب با وصف غلام معتصم آمده است . رجوع به این کتاب ج 3 ص 90 شود.
غلام نفطویه . [ غ ُ م ِ ن َ ی َ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یعقوب بن یوسف اصفهانی ، مکنی به ابوجعفر شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۸ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.