غلامی
نویسه گردانی:
ḠLAMY
غلامی . [ غ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهریاری بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری که در 36هزارگزی جنوب خاوری بهشهر قرار داد. محلی کوهستانی و معتدل مرطوب است . سکنه ٔ آن 360 تن شیعه هستند که به مازندرانی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه و دره محلی است . محصول آن غلات ، لبنیات ، و ارزن و شغل اهالی زراعت و مختصری گله داری است . صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). یکی از دهات چهاردانگه ٔ هزار جریب است . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استراباد چ 1336 هَ .ش . ص 85 و 165 شود.
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
غلامی . [ غ ُ ] (حامص ) بندگی . عبودیت . سمت غلام . غلام بودن . رجوع به غلام شود : گر شوم بوده ای به غلامی به نزد خویش با ریش شوم تر ببر ما...
غلامی . [ غ ُ ] (ص نسبی ) منسوب به غلام . رجوع به غلام شود. || محبوب دوست . زن دوست . (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 192 الف ).
غلامی . [ غ ُ ] (اِ) شکلی است از مروارید که قاعده ٔ آن مستدیر و محیط آن مستوی و رأس آن تیز، و گویی مخروط است و قاعده ٔ آن بعضی از کره اس...
غلامی . [ غ ُ ] (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی در قرن دهم هجری قمری . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
غلامی . [ غ ] (اِخ ) مولاناسعید غلامی . یکی از شاعران ایران بود. در صبح گلشن آمده : غلامی از خداوندان سخن برجسته ، و شاهدان مضامین رنگین ب...
خط غلامی . [ خ َطْ طِ غ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط بندگی . مقابل خط آزادگی . (از آنندراج ). عهدنامه ٔ بندگی . (ناظم الاطباء).
حاجی غلامی . [ غ ُ ] (اِخ ) همان بورکی علیا میباشد که فرسخی میانه ٔ جنوب و مغرب خشت است . (فارس نامه ٔ ناصری ).
خایه ٔ غلامی . [ ی َ / ی ِ ی ِ غ ُ ] (اِ مرکب ) قسمی از کشوی گچی برجسته بر حاشیه دیوار زیرگیلویی و جز آن ۞ .