اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غلب

نویسه گردانی: ḠLB
غلب . [ غ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَغلَب . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج العروس ). ستبرگردنان .(از ترجمان علامه ٔ جرجانی ). رجوع به اغلب شود. || بوستانهای بسیاردرخت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ج ِ غلباء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غلباء شود : و حدائق غلباً. (قرآن 30/80).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
غلب . [ غ َ ] (ع مص ) چیره شدن . (منتهی الارب )(آنندراج ). غلبه کردن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). به معنی غ...
غلب . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) چیره شدن . (منتهی الارب ). غلبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). در آیه ٔ شریفه ٔ : «و هم من بعد غلبهم سیغلبون ». (قرآن ...
غلب . [غ ُ ل ُ ] (اِ) یک پری دهان از آب یا مایعی دیگر، به مقدار یک بار فروبردن آب یا مایعی دیگر: دو غلب آب .
قلب . [ ق َ ] (ع مص ) بر دل کسی زدن . || پشت چیزی را به جانب شکم گردانیدن . || میرانیدن خدای کسی را. || برگردانیدن . || باژگونه گرد...
قلب . [ ق َ ] (اِخ ) شهری است در اندلس . رجوع به اسپانی و اسپانیا و نخبةالدهر دمشقی ص 245 شود.
قلب . [ ق َ ] (اِخ ) آبی است به حره ٔ بنی سلیم . (منتهی الارب ).
قلب . [ ق َ ل َ ] (ع اِمص ) برگشتن لب . (اقرب الموارد). برگشتگی لب . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قلب . [ ق ُ ] (ع اِ) دستیانه و دست برنجن زنان . (منتهی الارب ). دست برنجن زن برنتافته ، و گفته اند آنچه از آن مفتول باشد از یک طاق نه دو طاق...
قلب . [ ق ُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ قلیب ، به معنی چاه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قلیب شود.
قلب .[ ق ِ ] (ع اِ) پیه خرمابن ، یا بهترین برگ آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُلب و قَلب شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.