غلغل
نویسه گردانی:
ḠLḠL
غلغل .[ غ ُ غ ُ ] (اِخ ) کوهی است در سواد بحرین . (منتهی الارب ). کوهی است در نواحی بحرین . (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
قلقل . [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فریم ، بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 2000گزی باختر کهنه ده . موقع جغرافیایی آن دشت و هوای ...
قلقل . [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرم رود شهرستان تویسرکان ، واقع در 24 هزارگزی شمال باختر تویسرکان و 6 هزارگزی جنوب باختر اشتران ....
قلقل رود. [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه ٔ شهرستان تویسرکان این دهستان در جنوب شهرستان واقع و محدود است از شمال به دهستان...
قلقل رود. [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) نام رودی است به تویسرکان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
قلقل آباد. [ ق ُ ق ُ ](اِخ ) دهی است از دهستان پیشخور بخش رزن شهرستان همدان ، واقع در 43هزارگزی جنوب خاوری رزن و یک هزارگزی تجرک . موقع جغر...
غل غل خوردن . [ غ ِ غ ِ خوَرْ / خُرْ دَ] (مص مرکب ) غلطیدن چیزی مدور و جز آن . غل خوردن .
غل غل جوشیدن . [ غ ُ غ ُ دَ ] (مص مرکب ) جوشیدن با غلغل . جوشیدن با آواز. رجوع به غُلغُل شود.
قلقل خوردن . [ ق ِ ق ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) گردیدن چیزی مدور و کنایه از رفتن کوتاه بالای فربه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به غلغل خورد...