غلیل . [ غ َ ] (ع اِمص ) تشنگی ، یا سوزش آن . سوزش شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عطش ، یا شدت عطش و یا حرارت آن . (از اقرب الموارد). سوزش درون . || (اِ) کینه و دشمنی . || خسته ٔخرما با سپست کوفته بجهت ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج )
۞ . هسته ٔ خرما که با سپست مخلوط کنند برای شتر. (از اقرب الموارد). || سوزش دوستی و گرمی اندوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حرارت دوستی و اندوه . (از اقرب الموارد). || جای روییدن طلح و سلم و یا وادیی پست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یکی غلاّن . (اقرب الموارد). رجوع به غلاّن شود. || (ص ) تشنه . (غیاث اللغات ) (دهار) (منتهی الارب ). سوخته ٔ تشنگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عطشان . (اقرب الموارد). مغلول
: یا مگر فرعونی و کوثر چونیل
بر تو خون گشته ست و ناخوش ای غلیل .
مولوی (مثنوی ).