غم
نویسه گردانی:
ḠM
غم . [ غ َم م ](ع مص ) اندوهگین کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). غمگین گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). غمگین کردن . (المصادر زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || (اِ) اندوه . ج ، غُموم . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). کرب و اندوه است زیرا آن شادی و حلم را میپوشاند. (از اقرب الموارد). اَندُه . گُرم . تیمار. خَدوک . حُزن . حَزَن . کَمَد. حَوبة. غمگنی . غمگینی . مَعطاء. اندیشه . نَجد. خَیس . شَجَن . فَرَم . زَلَة. غُمّة. غصة. آدرنگ . آذرنگ . مقابل سرور. مقابل فرح .کرب که در دل افتد بسبب مکروهی واقع شده ، خلاف هَم ّ که کربی است در انتظار وقوع مکروهی . در ذخیره ٔ خوارزمشاهی آمده : غم غیر هَم ّ است چه هم حالی است نفس را که مردم خواهد که کاری تمام گردد، و همه ٔ همت خویش بدان آرد، و چنان پندارد که از خواهانی و جویایی او مر آن کار را حرارت غریزی او برمیفروزد و دل او برمیجوشد، و غم حالی است نفس را که هرگاه مردم را چیزی دربایست ، از دست بشود یا از آن بازماند و بدان نرسد یاکاری بیند از کسی که او را ناخوش آید و آن کس را ازآن بازنتواند داشت و مکافات نتواند کرد، غمگین شود - انتهی . غم یکی از اعراض ششگانه ٔ نفسانیه است : و قتلت نفساً فنجیناک من الغم ... (قرآن 40/20). || (مص ) سخت گرم گردیدن روز، چندانکه دمگیر شود شدت گرمی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت شدن گرمای روز. (از اقرب الموارد). || فروشدن هلال در ابر تیره و تنک چندانکه دیده نشود. (منتهی الارب ): غُم َّ علیهم الهلال ؛ یعنی ابر نازکی آن را فراگرفت و آن را از ایشان پنهان کرد و دیده نشد. (از اقرب الموارد). || ابرناک شدن هوا. (منتهی الارب ). پوشیدن میغ آسمان را. (از المصادر زوزنی ). || غُم َّ علیه الخبر (مجهولاً)؛ مشتبه شدن بر کسی خبر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ناهویدا شدن راه . (تاج المصادر بیهقی ). || غم حمار؛ پتفوز خر را به غمامه بستن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). پوشاندن دهان و سوراخهای بینی خر با غمامه . (از اقرب الموارد). غمامه بربستن چهارپای . (تاج المصادر بیهقی ). || فروپوشیدن شی ٔ را.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). فراپوشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پوشیدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || دراز شدن گیاه تا آنکه به خار برسد: غم النبت ؛ اذا طال حتی یبلغ العضاة. (دزی ج 2 ص 226). || خفه کردن . گرفتن نفس . || پختن در دیزی . || گذاشتن غذا برای دم کردگی . (دزی ج 2 ص 226). || (ص ) یوم غم ؛ روز دمگیر و تیره از گرما و روز اندوه . لیلة غم کذلک . (منتهی الارب ). لیلة غم ؛ روز گرم یا دارای غم . غم در این مورد بمعنی غامَّة است و وصف «لیلة» مصدر آمده ، چنانکه گویند ماء غور. (از اقرب الموارد). || (اِ) گرمای خفه کننده . (دزی ج 2 ص 226). || کمی هوا : و جعل فی القلاع ابواباً للریاح تدخل منها لئلا یهلک الناس الغم و الحر. (دزی ج 2 ص 226).
واژه های همانند
۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
قم تپه . [ ق ُ ت َ پ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوزیچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقع در 34500گزی شمال باختری قره آغاج و 4500گزی خاور...
قم تپه . [ ق ُ ت َ پ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان صوفیان بخش شبستر شهرستان تبریز، واقع در 8هزارگزی جنوب شبستر و 4هزارگزی شوسه ٔمرند به تبریز...
قم دره . [ ق ُ دَ رِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار، واقع در 25هزارگزی شمال خاوری بیجار و کنار رودخانه ٔ قزل اوزان . س...
قم قریش .[ ق َ ] (اِ مرکب ) صورتی از قمل قریش و آن حب صنوبر صغار است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قَمل شود.
قم قلعه . [ ق ُق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، واقع در 12هزارگزی شمال خاوری مهاباد و 2هزارگزی خاور ش...
قم لیجه . [ ق ُ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش هرسین شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 11 هزارگزی جنوب باختری هرسین و30 هزارگزی کل کشوند. موقع جغرا...
قم آباد. [ ق ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان و بخش سیمکان شهرستان جهرم ، واقع در 4هزارگزی خاور کلاکلی و 2 هزارگزی راه مالرو سیمکان به م...
جامع قم . [ م ِ ع ِ ق ُ ] (اِخ ) مسجد جمعه ٔ قم . این مسجد را ابوالصدیم حسین بن علی آدم اشعری بنا کرده و بگفته ٔ سیاحان در هیچ جا مسجدی که م...
ابن قم . [ اِ ن ُ ق ُ ] (اِخ ) شاعری ادیب ، ورساله ٔ او که بصاحب سبا ابوحمیر نوشته مشهور است .
حره ٔ قم . [ ح َرْ رَ ی ِ ق ُ ] (اِخ ) از دهات وزوای قم بوده است .رجوع به تاریخ قم چ سیدجلال الدین تهرانی ص 139 شود.