غمگین شدن . [ غ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غمناک شدن . غم و اندوه داشتن . رجوع به غمگین گشتن شود
: در دژ ببستند و غمگین شدند
پر از غم دل و دیده خونین شدند.
فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 1 ص 401).
تو از مرگ من هیچ غمگین مشو
که اندر جهان این سخن نیست نو.
فردوسی .