اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غمی گشتن

نویسه گردانی: ḠMY GŠTN
غمی گشتن . [ غ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) اندوهناک شدن . غمگین شدن . غم و اندوه داشتن . غمناک گردیدن :
چو بشنید پیران غمی گشت سخت
که بربست باید به ناکام رخت .

فردوسی .


هوا گشت چون چادر آبنوس
ستاره غمی گشت ز آوای کوس .

فردوسی .


چو بشنید افراسیاب این سخن
غمی گشت وپس چاره افکند بن .

فردوسی .


ز اندیشه غمی گشت مرا جان به تفکر
پرسنده شد این نفس مفکر ز مفکر.

ناصرخسرو.


پس پیش دهران رفت و این قصه بگفت . دهران غمی گشت . (مجمل التواریخ و القصص ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.