گفتگو درباره واژه گزارش تخلف غنچه کردن نویسه گردانی: ḠNCH KRDN غنچه کردن . [ غ ُ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرشتن و گلوله کردن . گرد ساختن . مدور کردن : هیچ ندانم بچه شغل اندری ترف همی غنچه کنی یا ۞ شکر.ابوالعباس عباسی (از احوال و اشعار رودکی ص 1161).- غنچه کردن لب ؛ جمع کردن و مانند غنچه نمودن آنرا. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی لب غنچه کردن لب غنچه کردن . [ ل َ غ ُ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب )لبها را بهم کشیدن و صورت گلی ناشکفته بدان دادن . گردن غنچه کردن گردن غنچه کردن . [ گ َ دَ غ ُ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گردن انداختن . سر عجز فروآوردن . (آنندراج ). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود