غنی
نویسه گردانی:
ḠNY
غنی . [ غ َ ] (اِخ ) ابن یعصر (اعصر) بن غطفان . از قیس عیلان ، از عدنان . جدی جاهلی است و منسوب آن غنوی است . (از اعلام زرکلی ج 2 ص 761). در اعلام المنجد آمده : غنی بن اعصور (کذا) از قبایل شمالی جزیرةالعرب بود، شاعر عرب طفیل بن عوف ملقب به طفیل الخیل بدان قبیله منسوب است .
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
قنی .[ ق َن ْی ْ ] (ع مص ) ورزیدن و کسب کردن . || خوشنود گرداندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
قنی . [ ق َ نی ی ] (ع اِ) گوسفندکه برای شیر و بچه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قنی . [ ق ُ نی ی ] (ع اِ) ج ِ قناة، به معنی نیزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قنی . [ ق َ نا ] (ع اِ) نیزه . (مخزن الادویه ). || بعض اطباء گفته اند: قنی بفتح قاف و قصر، قصب (نی ) است و بر عودالطباشیر یعنی قصب آن نیز...
قنی . [ ق ُن ْ نی ی ] (ص نسبی ) نسبت به قنة. مؤلف لباب الانساب گوید: گمان میرود قنة نام قریه ای است . (از لباب الانساب ). || نسبت است ...
قنی . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است نزدیک میفع. (منتهی الارب ).
قنی . [ ق ِ نا ] (اِخ ) شهری است به صعید. (منتهی الارب ). رجوع به معجم البلدان شود.
قنی . [ ق ُ ن َ ] (اِخ ) قریه ای است از یمامة در ناحیه ٔ ریب . (از معجم البلدان ).
قنی . [ ق ُن ْ نی ] (اِخ ) (ابن الَ ...) یکی از محدثان است . (منتهی الارب ).
قنی . [ ق َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (منتهی الارب ).