غوال
نویسه گردانی:
ḠWʼL
غوال . [ غ َ لِن ْ ] (ع اِ) غوالی . ج ِ غالیة. (اقرب الموارد) رجوع به غالیة شود.
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قوال . [ ق َوْ وا ] (ع ص ) فعال است برای مبالغه . (از اقرب الموارد). مردنیکوگفتار یا مرد بسیارگوی . (منتهی الارب ). زبان آور.(ناظم الاطباء). خو...
ابن قوال . [ اِ ن ُ ق َوْ وا ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) مرد فصیح و نیکوسخن .
حسن قوال . [ ح َ س َ ن ِ ق َوْ وا ] (اِخ ) خواننده ای بود در دربار معین الدین پروانه حاکم روم که او را بدرخواست فخرالدین عراقی نزد او فرستاد ...