غور. [ غ َ ] (اِخ ) نام روزهایی و جنگهایی است و سخن در باب غور بسیار است . ماجده ٔ بکریه گوید:
الا یا جبال الغور خلین بیننا
و بین الصبا یجری علینا شنینها
لقد طال ما جالت ذراکن بیننا
و بین دزی نجد فما نستبینها.
جمیل گوید:
یغور اذا غارت ، فؤادی و ان تکن
بنجدیهم منّی الفؤاد الی نجد
اتیت بنی سعد صحیحاً مسلماً
و کان سقام القلب حب بنی سعد.
احوص گوید:
و انک تنزح بک الدار آتکم
و شیکاً، و ان یصعد بک العیس اصعد
و ان غرت غرنا حیث کنت و غرتم
او انجدت انجدنا مع المتنجد
متی تنزلی عیناً بأرض و تلعة
ازرک و یکثر حیث کنت تردّدی .
(از معجم البلدان ).