گفتگو درباره واژه گزارش تخلف غور نویسه گردانی: ḠWR غور. [ غ َ ] ۞ (اِخ ) وادیی عمیق در اسپانیا. رجوع به اسپانیا شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی غور غور. (ص ، اِ) حیز و مخنث . (از برهان قاطع). || (اِ) فتق . (ناظم الاطباء). || مخفف غوره بمعنی مطلق میوه ٔ نرسیده و خام . در ترکیب غوربا نیز ... غور غور. [ غ َ /غ َ وَ ] (اِ) رنج و آزار سخت . غفر. (ناظم الاطباء) غور غور. [ غ َ ] (ع مص ) سخت گرم شدن روز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خفتن در غائرة. (منتهی الارب ). خفتن هنگام میان روز. (از اقرب ا... غور غور. (ع اِ) دوازده سُخ ّ. (مقدمة الادب زمخشری ). پیمانه ای است مقادر 12 سُخ ّ مر اهل خوارزم را. (منتهی الارب ). پیمانه ای است متعلق به مردم... غور غور. [ غ ِ وَ ](ع اِ) خونبها. دیه . (از اقرب الموارد) (المنجد). غور غور. (اِخ ) نام قومی که ساکن ولایت غور بودند. غوریان . غوریه . رجوع به غور و غوریان شود. || یک فرد از غوریان : هست کار او و من چونانکه و... غور غور. (اِخ ) نام ولایتی است معروف نزدیک به قندهار. (برهان قاطع) ۞ . نام ولایتی است در میان خراسان قریب به غزنین و غرجستان است و اهالی ... غور غور. [ غ َ ] (اِخ ) جایی است پست زمین میان قدس و حوران مسافت سه روزه در عرض دو فرسنگ . (منتهی الارب ). ناحیه ای است در اردن واقع در شام ... غور غور. [ غ َ ] (اِخ ) زمین نشیب جانب مغرب از تهامة. یا مابین ذات عرق تا دریای یمن . (از منتهی الارب ). همان تهامة و آنچه تالی یمن است . اصم... غور غور. [ غ َ ] (اِخ ) نام روزهایی و جنگهایی است و سخن در باب غور بسیار است . ماجده ٔ بکریه گوید:الا یا جبال الغور خلین بینناو بین الصبا یجری ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود