غول
نویسه گردانی:
ḠWL
غول . [ غ َ ] (اِخ ) نام کوهی . (منتهی الارب ). در شعر لبید که گوید :
عفت الدیار محلها فمقامها
بمنی تأبد غولها فرجامها.
غول و رجام را دو کوه دانسته اند. (از معجم البلدان ). || و بعضی گویند: غول آبی معروف متعلق به ضباب در درون طنحفه است که نخل دارد. اصمعی بنقل از عامری آرد: غول وخصافة هر دو از آن ضباب اند. اما غول وادیی است در کوهی که آن را «انسان » نامند، و انسان آبی در پایین کوه و این کوه به همان نام خوانده شده است ، در وادی غول درختان خرما و چشمه هاست ، و اما خصافة آبی از آن «ضباب » است و درختان خرمای بسیار دارد. در کتاب اصمعی آمده : غول کوهی است متعلق به «ضباب » که برابر آبی قرار دارد و این کوه را هضب غول نامند و در غول جنگی روی داد، و در آن «ضبه » بر بنی کلاب پیروز شدند. (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
خوب قول . [ ق َ / قُو ] (ص مرکب ) خوش قول . آنکه بقول خود وفا کند. آنکه پیمان و قول خود را نشکند. آنکه آنچه قول دهد انجام دهد.
خوش قول . [ خوَش ْ / خُش ْ ق َ / قُو ] (ص مرکب ) صادق الوعده . آنکه در قول خود خلاف نکند. خوش عهد. مقابل بدقول .
علی قول . [ ع َ لا ق َ لِن ْ ](ع ق مرکب ) بنابه گفته ای . بنابه روایتی . به قولی .
قول حاجی . (اِخ ) دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس ، سکنه ٔ آن 250تن . آب آن از رودخانه ٔ نوده و محصول آن برنج ، غلات...
خلف قول . [ خ ُ ف ِ ق َ / قُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بدقولی ، عدم وفای بقول . (یادداشت بخط مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مقبول قول . [م َ بو ق َ / قُو ] (ص مرکب ) مقبول القول : مقبول قول و نافذفرمان شهنشهی بر ترک و بر عجم چو سلیمان بر انس و جان . سوزنی .از معتبرا...
مهمترین مسابقه مردم قزاق در طول جشن نوروز است که بین گروههای مرد و زن برگزار میشود. اگر برنده زنها باشند قزاقها معتقدند آن سال خوب و پربرکتی است اگ...
سارق قول . [ ] (اِخ ) سارق غول . نام دره ای است در کوهستان بدخشان . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 27 شود.
قال و قول . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع )هیاهو. قال و قیل . قیل و قال . قال مقال . قال قال .