غوی . [ غ َ وَن ْ
/ غ َ وا ] (ع مص ) ناگوارد کردن شیر شتربچه را و هلاک شدن از آن . یا سیر نشدن از شیر مادر،یا لاغر گردیدن و قریب به هلاکت رسیدن . (منتهی الارب ). || (ص ) منفرد. تنها. یقال : بت غَوی ً و غویّاً و مُغویاً؛ یعنی شب بروز آوردم تنها و دژم . (ازتاج العروس ) (المنجد) (اقرب الموارد) (شرح قاموس فارسی و شرح قاموس ترکی )
۞ .