اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غیاث

نویسه گردانی: ḠYAṮ
غیاث . (اِخ ) ابن غوث بن الصلت بن طارقةبن عمرو. ملقب به اخطل و مکنی به ابومالک . رجوع به اخطل غیاث بن غوث و اعلام زرکلی ج 2 ص 761، روضات الجنات ص 520، اسماء المؤلفین و فهرست عقدالفرید شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
غیاث آباد. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان که در 48هزارگزی شمال خاوری زرند و 8هزارگزی خاور راه مالرو زرند به...
غیاث آباد. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نوق شهرستان رفسنجان که در 40هزارگزی شمال باختری رفسنجان ، کنار راه مالرو رفسنجان به بافق واقع ...
غیاث آباد. (اِخ ) دهی است جزء دهستان بالاخواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه که در32هزارگزی شمال باختری رود و یکهزارگزی باختر راه شوسه ٔ ع...
غیاث آباد. (اِخ ) دهی است جزء دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که در 14هزارگزی خاور مشهد و یکهزارگزی شمال کشف رود واقع است . جلگه و م...
غیاث دین . [ ث ِ ] (اِخ ) (سلطان ...) همان غیاث الدین است که در شعر زیر از حافظ آمده است : حافظ ز شوق مجلس سلطان غیاث دین غافل مشو که کار...
غیاث کججی . [ ث ِ ک َ ج َ ] (اِخ ) رجوع به غیاث الدین محمد کجج شود.
غیاث هروی . [ ث ِ هَِ رَ ] (اِخ ) رجوع به غیاث قافیه شود.
غیاث یزدی . [ ث ِ ی َ ] (اِخ ) رجوع به غیاث نقشبند شود.
غیاث الامه . [ ثُل ْ اُم ْ م َ ] (اِخ ) لقب خره فیروزبن خسرو. رجوع به خره فیروزبن فناخسرو و آثارالباقیه ص 134 شود.
غیاث طبیب . [ ث ِ طَ ] (اِخ ) رجوع به غیاث الطبیب شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۲۷ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.