غیاث الدین
نویسه گردانی:
ḠYAṮ ʼLDYN
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) محمد علیشاهی . وزیر سلیمان خان که از طرف امیر شیخ حسن چوپانی به سلطنت موسوم شده بود. پس از مرگ شیخ حسن برادرش ملک اشرف یکی از اولاد چنگیز به نام نوشیروان رابسلطنت برگرفت ، و چون غیاث الدین دانست که پادشاهی سلیمان خان رو به تباهی است به ملک اشرف پیوست و تا پایان عمر در پناه دولت او بی آنکه در مهم دیوانی مداخله کند روزگار گذرانید. (از دستور الوزراء صص 333 - 334 به اختصار). رجوع به همین کتاب و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 228 و 234 و تاریخ مغول چ 1 ص 356 و 360 شود.
واژه های همانند
۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) داودبن محمود، مکنی به ابوالفتح ، از سلجوقیان عراق . او به سال 525 هَ . ق . بحکومت جبل و آذربایجان رسید. (از ...
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) دهدار. رجوع به غیاث الدین محمد دهدار شود.
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) رازی . رجوع به غیاث الدین محمدبن یوسف شود.
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) سالار سمنانی . در زمان سلطنت امیر تیمور گورکان ، امور دیوانی و کارهای مهم سلطان را بر عهده داشت و...
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (امیر...) سلطان حسین . وی پسر امیر فیروزشاه بود. در حدود ولایت یزد به حضور میرزا ابوالقاسم بابر که قصد تسخیر م...
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) سیدی احمدبن خواجه نظام الملک احمد اندخودی . وی به اتفاق خواجه غیاث الدین پیراحمد وزیر میرزا شاهر...
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (امیر...) سیورغتمش . از امرای دولت آل مظفر که وقتی نسبت به شاه شجاع خلاف آوردو سپس مکتوبی ضراعت آمیز به و...
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) شادی بیک . سی وهشتمین از فرزندان جوجی خان بن چنگیزخان که در دشت قبچاق پادشاهی کردند. رجوع به تاریخ حبیب ا...
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (امیر...) شاه ملک . از ملازمان شاهرخ بن امیرتیمور. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 581 و 603 و 605 و 60...
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) شول . رجوع به غیاث الدین منصور شول و فهرست تاریخ گزیده شود.