گفتگو درباره واژه گزارش تخلف غیاث الدین نویسه گردانی: ḠYAṮ ʼLDYN غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) محمود ۞ بن خواجه قطب الدین سلیمان شاه . وی پسر سلیمانشاه مذکور وزیر شاه شجاع بود. شاه شجاع چشمان غیاث الدین محمود را میل کشید. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 303 شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۶ ثانیه واژه معنی غیاث الدین غیاث الدین . [ ثُدْدی ] (اِخ ) لقب بهاءالدوله ابونصر از آل بویه که بر سکه های او نقش شده است . (از النقود العربیة ص 132). غیاث الدین غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (... ابرقوهی ) رجوع به غیاث الدین ابرقوهی شود. غیاث الدین غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (میر...) یا (سید...) از سادات و نقبای مشهد بود حسب و نسب عالی داشت . مطایبه و هزل به شعر او غالب بود و بسبب ... غیاث الدین غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (امیر...) از فرقه ٔ حروفیه است . او راست : «استوانامه » مثنویی به زبان فارسی که راجع به حکایت رفتن اسکندر در... غیاث الدین غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (امیر...) حاکم کرمان از جانب شاهرخ پسر امیر تیمور گورکان . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 593 و 606 و 618 و... غیاث الدین غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند که در 38هزارگزی جنوب خاوری بیرجند قرار دارد. کوهستانی ... غیاث الدین غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) ابراهیم (اول ) ابن سلیمان . سومین حکمران از اسفندیاریان . او در حدود سال 740هَ . ق . به حکومت رسید. رجوع به ... غیاث الدین غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) ابرقوهی . از شاعران یزد بود. آیتی در آتشکده ٔ یزدان گوید: شرح حال اودر دست نیست ، ولی اشعاری از او آورده است... غیاث الدین غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) ابن اسکندر. معروف به اعظم شاه از ملوک بنگاله . وی بسال 771 هَ . ق . بر سکندرشاه اول شورید، و در سال 792 هَ. ... غیاث الدین غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) ابن حمیدالدین . رجوع به خواندمیر و غیاث الدین همام الدین شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۱۴ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود