غیاث الدین . [ ثُدْدی ] (اِخ ) منصور. وی نواده ٔ میر غیاث الدین منصور دشتکی فارس است ، و از طرف مادر خواهرزاده ٔ علامی میرزامحمدزمان مشهدی است . وی شوخ طبع بود، به اصفهان رفت و پس از آن به هند مسافرت کرد. این اشعار از اوست :
نمیماند سیاهی در دوات دیده آهو را
اگر دیباچه بنویسم بیاض گردن او را.
در این صحرا ندارد شکوه از صیاد نخجیرش
ز خونگرمی گذارد دست بر دل پنجه ٔ شیرش
نمی افتد به دام حیرت از شوخی خرام او
کشد نقاش اگر بر صفحه ٔ آیینه تصویرش .
سبحه ٔ بیطاقتان را جز دل صد چاک نیست
حلقه ٔ ذکری بغیر از حلقه ٔ فتراک نیست
هر کسی را از دری دولت نمایان میشود
میکشان را برگ سبزی غیر برگ تاک نیست .
(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 99 به اختصار).