اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فائق

نویسه گردانی: FAʼQ
فائق . [ ءِ ] (اِخ ) (امیر...) یکی از سرداران امیر نوح بن منصور سامانی است که در جنگ قابوس وشمگیر و فخرالدوله با مؤیدالدوله و عضدالدوله ٔدیلمی از جانب نوح بن منصور به کمک فخرالدوله و قابوس آمده است . رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 420 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
فائق . [ ءِ ] (ع ص ) برگزیده و بهترین از هر چیزی . (منتهی الارب ) : عصاره ٔ نایی بقدرتش شهد فائق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گش...
فائق شدن . [ ءِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فائق آمدن . فائق گشتن . رجوع به فائق آمدن شود.
فائق آمدن . [ ءِ م َ دَ ] (مص مرکب ) چیره شدن . برتری یافتن . رجوع به فائق و فائق شدن شود.
فایق . [ی ِ ] (ع ص ) فائق . برگزیده و بهترین از هر چیزی . (منتهی الارب ) : شکرینه که از شکر فایق کنند معتدل باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع...
فایق . [ ی ِ ] (اِخ ) روستایی است ، و از آن روستاست قریه ٔ ماودانه . (یادداشت بخط مؤلف ).
برترین ظهور ،بهترین تغییر حال ، برگزیده ترین بامداد
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.