فارس
نویسه گردانی:
FARS
فارس . [ رِ ] (اِخ ) ابن عیسی بغدادی . کنیت وی ابوالقاسم و از خلفای حسین منصور حلاج بود. از بغداد به خراسان آمد و از آنجا به سمرقند رفت و در آنجا اقامت کرد تا از دنیا برفت . او معاصر شیخ علم الهدی ابومنصور ماتریدی بود که در سال 235 هَ . ق . درگذشت . همچنین فارس بغدادی با شیخ ابوالقاسم حکیم سمرقندی نیز معاصر بود. شیخ ابومنصور و شیخ ابوالقاسم در صحبت یکدیگر بوده و طریق مصاحبت پیموده اند، تا آن زمان که مرگ ایشان را از هم جدا ساخته و سنگ تفرقه در میان انداخته است . از آنجا که فارس بغدادی مقبول همه بوده است ، تصحیح حال وی کرده اند و سخنان وی را در مصنفات خود آورده اند. شیخ عارف ابوبکربن اسحاق الکلابادی در کتب خود سخنان بی واسطه از وی بسیار روایت کرده و شیخ ابوعبدالرحمان سلمی و امام قشیری به یک واسطه یا بیشتر و غیرایشان از وی بسیار روایت کرده اند. فارس گوید: حلاج را پرسیدم که مرید کیست ؟ گفت : مرید آن است که از نخست نشانه ٔ قصد خود اﷲتعالی را سازد و تا به وی نرسد بهیچ کس نیارامد و به هیچ کس نپردازد. شیخ الاسلام گفت که بر حلاج سخنهای دروغ گویند و کلمات نامفهوم و ناراست بندند و کتابهای مجعول و حیل (؟) به وی منسوب دارند. (از نفحات الانس جامی چ 1336 هَ . ش . صص 154-155).
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
فارس . (اِخ ) آن که زبان فارسی دارد. آن که از مردم ایران است . در مقابل ترک ، عرب و جز آن . || در پارسی باستان (کتیبه های هخامنشی ) پارسه ...
فارس .(اِخ ) منطقه ٔ وسیعی است که قسمتی از جنوب و جنوب باختری کشور ایران را فراگرفته و تقریباً از یازده قرن پیش از میلاد مسیح محل سکنای ...
فارس . [ رِ ] (ع ص ، اِ) سوار، یعنی صاحب اسب . ج ، فرسان ، فوارس . صورت جمعاخیر برای وزن فاعل بسیار نادر است زیرا وزن فواعل جمع فاعلة است . ...
فارس . [ رِ ] (اِخ ) حطاب بن حنش فارس . رجوع به حطاب بن حنش شود.
فارس . [ رِ ] (اِخ ) یحیی بن عجیلة. نحوی عروضی از اهالی مصر بود. کتابی در عروض دارد. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 763).
فارس . [ رِ ] (اِخ ) ابن احمدبن موسی بن عمران ابوالفتح الحمصی . مؤلف کتاب المنشاء فی القراآت الثمان که در سال 401 هَ . ق . در مصر درگذشت ....
فارس . [ رِ ] (اِخ ) ابن حاتم بن ماهویه قزوینی . از اصحاب امام دهم بود که بواسطه ٔ اظهارغلو و فساد امام او را لعن و طرد کرده و جعفر پسر دوم ...
فارس . [ رِ ] (اِخ ) ابن سامان بن زهیربن سلیمان حسینی .پسر خال الشریف محمدبن برکات صاحب مکه بود، و مدتی از جانب محمدبن برکات والی مدینه...
فارس . [ رِ ] (اِخ ) ابن ماسوربن سام بن نوح . نواده ٔ نوح پیامبر است که بنابر یک روایت نادرست تاریخی بنای شهرفارس را نسبت داده اند. رجوع ...
کلمهای بر سیاق اندیشههای پان (نظیر پانایرانیسم، پانترکیسم، پانافریکانیسم و جز آن) که در ادبیات پانترکها رواج دارد و به معنای ناسیونالیست ایرانی...