اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فاطمة

نویسه گردانی: FAṬM
فاطمة. [ طِ م َ ] (اِخ ) دختر المثنی که بزرگان عرفا او را دارای مقام ولایت دانسته اند. و جامی بنابه کتاب نفحات الانس سالها خدمت او کرده درحالیکه سن اوبیش از نودوپنج سال بوده ، و گوید هر کس او را میدیدچهارده ساله گمان میکرد (!). (از خیرات حسان ص 15).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
فاطمة.[ طِ م َ ] (اِخ ) دختر موسی کاظم ، که در عرف ما به حضرت معصومه معروف است . مجلسی مینویسد: هنگامی که مأموران عباسی حضرت علی بن موسی الرضا را برا...
فارسی غگ
ماده شتر و مانند آن که بچه اش را از شیر گرفته باشند. (فرهنگ عربی - فارسی لاروس، ترجمه سید حمید طبیبیان، چاپ پنجم 1373 انتشارات امیرکبیر)
آل فاطمه . [ ل ِ طِ م َ ](اِخ ) اولاد رسول از نسل علی و فاطمه علیهماالسلام .
بنی فاطمه . [ ب َ طِ م َ ] (اِخ ) سادات و ذراری سرور کائنات صلوات اﷲ علیه و آله . چه اولاد آن سرور منحصر شد به اولاد فاطمه علیهاالسلام و از س...
فاطمه اره . [ طِ م َ / م ِ اَرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) زنی سخت بی شرم . (یادداشت بخط مؤلف ). کنایه است برای زنانی که حرمت خود و دیگران را نگه...
ستی فاطمه . [ س ِت ْ تی طِ م َ ] (اِخ ) بنت امام موسی بن جعفر. رجوع به ستی و فاطمه و معصومه شود.
فاطمه خاتون .[ طِ م َ ] (اِخ ) از ارکان دولت توراکیناخاتون ، زوجه ٔ اوکتای قاآن . (از جهانگشای جوینی ج 1 ص 199 و 202).
فاطمه سلطان . [ طِ م َ / م ِ س ُ ] (اِ مرکب ) دارکوب .(یادداشت بخط مؤلف ). داربر. رجوع به دارکوب شود.
فاطمه سلطان . [ طِ م َ س ُ ] (اِخ ) فاطمه سلطان امامی دختر شکراﷲمیرزا دارا. شاعره ای از مردم ابهر بوده که منظومه ای بنام هدیه ٔ فاطمیه ساخته ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.